پنجشنبه ۲۷ بهمن ۰۱
ما یاد گرفته بودیم روی هیچ جا بایستیم
و اسمشو تقدیر فریاد بزنیم
و برای وجود نداشتنمون اشک بریزیم
یاد گرفته بودیم خودمونو با فکرامون دار بزنیم
و اسمشو مشغله بزاریم
و برای مرگمون تو سکوت اشک بریزیم
ما یاد گرفته بودیم صدای زنگ تلفونو با سکوت آلارم کنیم
و اسمشو تنهایی بزاریم
و برای چیزی که هیچوقت نبود توهماتمونو خرج کنیم
ما ارواح کهنه ای بودیم که بجای کار کردن
میخواستیم برامون جسم بیاد
و پیر شدیم
کهنه شدیم
قدیمی شدیم
با لباس هایی که دیگه زنده نبودند
ما همون ارواح مرده ای بودیم که