سه شنبه ۲ اسفند ۰۱
گاهی خیال تنها حقیقت موجوده
به عکسش نگاه کردم
همون لبخند، همون چشما
همون ته ریش لعنتی
ولی یه چیزی نبود
اون نبود و فقط خاطراتش جزو دیدنی های این دنیای لعنتی بود
اما
اما نه
من منتظر نمیمونم
من به مادرم قبل مردنش قول دادم ناز هیچکسو نکشم
برای هیچکس سر خم نکنم
منم نمیکنم
منم نمیزارم خاطراتش بشه قلاده ی احساساتم
میرم آشپزخونه
یه لیوان آب میخورم
یه لبخند میزنم
و خاطراتشو دونه دونه آتیش میزنم!