شناور بودم
بر روی خشکیدگی حرف هایت
همان حرف هایی که طراوتی نداشتند
و نام من درونشان زمزمه میشد
یک راز بودم
برای تمام محبت های تو که زندگی میکردند
و وجود من رنگی در میانشان نداشت
پس آفت شدم
برای گل های لبخندت
برای غنچه های صدایت
برای نوشته های دفترت
تاکه بشنوی نفرین یک منتظر را
از دید انتظار!