𝓛𝓸𝓷𝓮𝓵𝔂 𝓶𝓸𝓸𝓷

خوش اومدین به سرزمین من:")

مرده بر هوای تخت

خون رگ های افکارش آغشته به درد بود

آغوش سختش را برای نرمی تخت باز کرده بود

کاش میتوانست افکارش را هم به همراه آغوشش در تخت بخواباند

روی آنها را با پتوی مرگ بدهد

و نفس هایشان را به فراموشی بسپارد

اما افسانه همیشه نیش خورده با دروغ بود

سعی کرد بلند شود اما پاهایش...

آنها با طنابی نامرئی از جنس درد های یک اندوه ،

بر روی تخت زنجیر شده بودند

به سقف خیره ماند

چشمانش هوشیاری اش را ربودند

و خاموشی رویایش شد...

۱ نظر ۰ موافق

آغشته به درد

و من فرزندی از جنس ناراحتی

لمس شده با غبار تنهایی

چتر من احساسی سرد

روح من آغشته به درد!

۰ نظر ۰ موافق

روح کهنه

ما یاد گرفته بودیم روی هیچ جا بایستیم

و اسمشو تقدیر فریاد بزنیم

و برای وجود نداشتنمون اشک بریزیم

یاد گرفته بودیم خودمونو با فکرامون دار بزنیم

و اسمشو مشغله بزاریم

و برای مرگمون تو سکوت اشک بریزیم

ما یاد گرفته بودیم صدای زنگ تلفونو با سکوت آلارم کنیم

و اسمشو تنهایی بزاریم

و برای چیزی که هیچوقت نبود توهماتمونو خرج کنیم

ما ارواح کهنه ای بودیم که بجای کار کردن

میخواستیم برامون جسم بیاد

و پیر شدیم

کهنه شدیم

قدیمی شدیم

با لباس هایی که دیگه زنده نبودند

ما همون ارواح مرده ای بودیم که

۰ نظر ۰ موافق
فاطیم
اسم هنریم لانلی موون
امیدوارم بتونم احساساتتونو با متنام آمیخته کنم:")
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان