𝓛𝓸𝓷𝓮𝓵𝔂 𝓶𝓸𝓸𝓷

خوش اومدین به سرزمین من:")

شاید

شاید که راجب درست گفتن

درست نگفته بودم!

۰ نظر ۰ موافق

آغشته به درد

و من فرزندی از جنس ناراحتی

لمس شده با غبار تنهایی

چتر من احساسی سرد

روح من آغشته به درد!

۰ نظر ۰ موافق

بهم بگو

بهم بگو که حرفات مهره های روی تخته بازی نبودن

چون من تمام افکار این بازی لعنتی رو برای تو نمایش دادم

بهم بگو که چشمات احساس داشتن

چون تمام افکار من با احساس های خیالی تو بودن

بهم بگو که واقعی بودی

چون تمام من واقعی بود...

۰ نظر ۱ موافق

شاید که شاید شایدی دیگر بود

شاید در پس ناامیدی ، ناامیدی دیگر بود

مثل ابر های سیاه که دسته پشت هم زنجیر شده اند

شاید که آخر دو تا آشپز

غذایی لذیذ تر میپختند و ما از روی دو آشپز ناسازگار قضاوت کردیم

شاید که فوت کوزه گری سالها باد خوردن بود 

و مارو با یه فوت ساده گول زدن

شاید همه ی شاید ها یه شاید دیگه بود

۰ نظر ۱ موافق

تناسخ

اگه میفهمیدین که رویاهای الانتون ، مربوط به زندگی قبلیتونن که بهش نرسیدین چه اقدامی انجام میدادین؟ 

چه فکری میکردین و چه جمله ای به خودتون میگفتین؟

با چه کسی حرف میزدین ؟

جدا از اون

فکر میکنید زندگی قبلیتون توی کدوم کشور بودین؟

۰ نظر ۱ موافق

خیال

گاهی خیال تنها حقیقت موجوده

۰ نظر ۲ موافق

نظرسنجی

لباس مورد علاقت چطور تورو توصیف میکنه؟

۱ نظر ۱ موافق

روزی که شب بود

به عکسش نگاه کردم

همون لبخند، همون چشما

همون ته ریش لعنتی

ولی یه چیزی نبود

اون نبود و فقط خاطراتش جزو دیدنی های این دنیای لعنتی بود

اما

اما نه

من منتظر نمیمونم

من به مادرم قبل مردنش قول دادم ناز هیچکسو نکشم

برای هیچکس سر خم نکنم

منم نمیکنم

منم نمیزارم خاطراتش بشه قلاده ی احساساتم

میرم آشپزخونه

یه لیوان آب میخورم

یه لبخند میزنم

و خاطراتشو دونه دونه آتیش میزنم!

۳ نظر ۱ موافق
فاطیم
اسم هنریم لانلی موون
امیدوارم بتونم احساساتتونو با متنام آمیخته کنم:")
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان