𝓛𝓸𝓷𝓮𝓵𝔂 𝓶𝓸𝓸𝓷

خوش اومدین به سرزمین من:")

روزی که شب بود

به عکسش نگاه کردم

همون لبخند، همون چشما

همون ته ریش لعنتی

ولی یه چیزی نبود

اون نبود و فقط خاطراتش جزو دیدنی های این دنیای لعنتی بود

اما

اما نه

من منتظر نمیمونم

من به مادرم قبل مردنش قول دادم ناز هیچکسو نکشم

برای هیچکس سر خم نکنم

منم نمیکنم

منم نمیزارم خاطراتش بشه قلاده ی احساساتم

میرم آشپزخونه

یه لیوان آب میخورم

یه لبخند میزنم

و خاطراتشو دونه دونه آتیش میزنم!

۳ نظر ۱ موافق

روح کهنه

ما یاد گرفته بودیم روی هیچ جا بایستیم

و اسمشو تقدیر فریاد بزنیم

و برای وجود نداشتنمون اشک بریزیم

یاد گرفته بودیم خودمونو با فکرامون دار بزنیم

و اسمشو مشغله بزاریم

و برای مرگمون تو سکوت اشک بریزیم

ما یاد گرفته بودیم صدای زنگ تلفونو با سکوت آلارم کنیم

و اسمشو تنهایی بزاریم

و برای چیزی که هیچوقت نبود توهماتمونو خرج کنیم

ما ارواح کهنه ای بودیم که بجای کار کردن

میخواستیم برامون جسم بیاد

و پیر شدیم

کهنه شدیم

قدیمی شدیم

با لباس هایی که دیگه زنده نبودند

ما همون ارواح مرده ای بودیم که

۰ نظر ۰ موافق
فاطیم
اسم هنریم لانلی موون
امیدوارم بتونم احساساتتونو با متنام آمیخته کنم:")
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان