𝓛𝓸𝓷𝓮𝓵𝔂 𝓶𝓸𝓸𝓷

خوش اومدین به سرزمین من:")

ظلم

ظلم کرده بودن...
به خودم...
به منی که فراموش کرده بود
وجود داره...
به منی که لبخند زده بود
برای جز خودش...
به منی که اهمیت داد...
به همه کس...
جز هیچکس...
و اون هیچکس...
فقط و فقط خودش بود...
غرق شده توی خاطرات خیالی...
لبخند های بین خاطرات خیالی...
اشک های بین خاطرات خیالی...
و اون...
برای آرزوی همه لبخند زد...
جز خودش...
انقدر
درگیر آرزوی بقیه شده بود...
یادش رفته بود...
قلب خودش یه کویر شده...
یه کویر بی خورشید...
که باید میبارید...
خشک...
تاریک...
سرد...
دیوونه...
مثل خودش...
مثل روحش...
مثل دروغاش...
و هربار بیشتر غرق میشد...
اما هیچکس نمیفمهمید...
و من هربار بیشتر
از من میپرسیدم که...
من برای کسی مهمه؟!...
و اون هربار فقط با یک لبخند...
باز هم خودش رو
فراموش میکنه...
تا اهمیت به خودش نزاره که...
قلبای شکسترو نادیده بگیره...
و هیچکس هرگز...
به قلب اون نگاه نکرد...
چون نادیده بود...
مثل یک حقیقت...
و قلبش...
پر از ترک های نابودی بود...
فراموش نکرد...
فراموش نمیکرد...
فقط پشت سر میزاشت...
ترک هایی رو که هرگز
پشت سر نمیرفتن...
و فقط مانع میشدند...
مثل یک موج...
و اون هرگز اشک نمیریخت...
چون اشک هاش...
برای گونه های سردش...
بیش از حد سوزنده بودند...
و اون...
سوختن توی گرمای اشکو...
دوست نداشت...
و من هرشب...
برای منی اشک میریزم...
که نتونست خودش باشه...
برای منی که...
هر کسی توی قلبش بود...
جز خودش...
برای منی که...
هرگز من نبود!...
اما
دیگه کافی بود
برای کافی نبودن ها
شکست های بی پیروزی
زخم های بی ترمیم
و من اینبار
هیچ ظلمی رو نمیپذیرم
و اجازه ی فراموشیم رو
به خاطراتم نخواهم داد
به منی که بیشتر از دیگران
به خودش لبخند میزنه
و به اندازه ی هرکس
به خودش اهمیت میده
و من مجازات خواهم کرد
من هایی رو که
من رو فراموش کنند
و من تغییر کرده ام
حالا این منم
غرق شده در آرزو های رسیدنی
لبخند بین آرزو های رسیدنی
شادی بین آرزو های رسیدنی
و من اینبار از آیینه میپرسم
آیا حال من برای من مهمه؟!
و اینبار
تمام شیشه های خونیه تیزو
از شیار زخم ها بیرون میندازم
و زخم هام رو
با قطرات بارون ماه
به هم پیوند میدم
نخ هایی به لطافت قطرات
و قدرت دریا
و اینبار گونه ها
از اشک ها سوزنده تر بودند
و اجازه ی باریدن نمیدادند
و ترک های نابودی رو
آروم آروم به دریا سپردم
تا غرقشون کنه
تو عمیق ترین موج هاش
و اینبار من
برای منی لبخند میزنم
که میخواد خودش باشه
برای منی که قلبش
زخیم ترین لطافت شده
برای منی که دیگه
من ضعیف قبلا نشد
برای منی که یاد گرفت
چطور من باشه
بدون اینکه خودشو فراموش کنه!

۲ موافق
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاطیم
اسم هنریم لانلی موون
امیدوارم بتونم احساساتتونو با متنام آمیخته کنم:")
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان