𝓛𝓸𝓷𝓮𝓵𝔂 𝓶𝓸𝓸𝓷

خوش اومدین به سرزمین من:")

بیاین بعد قرن ها ب گشتم متن بزارم😂

خوب اسم این متنم 'منچستره' بعد از فیلم manchester by the sea نوشتمش و سعی کردم احساسات بازیگرشو درک کنم 

 

لبخند هام روی جای بوسه ها سوختند
و دست هام مثل باد رها شدند
وقتی که سوختن دنیای روبه رومونو دیدم
خیال کردم که یک رویاست
یک توهم ناشی از نئشه های هزاران باره من
اما قلبم هم همراه این توهم میسوخت
و من میدونستم که هیچ توهمی انقدر داغ نیست
که درون وجودمو پر از صدای فریاد کنه
سکوت تفنگشو روی گلوی من کشیده بود
و تیری درون مکانی نامعلوم از تفنگ دست به دست میشد
انگار که هر لحظه منتظر جاری شدن خونم
روی زمین سرد تر از برف های سردترین زمستون بودم
اما هرگز به تفنگ نمیرسید!
منچستر درون نیمه ی تاریک من خاک شد
و گذشته خونی شد
تمام خاطرات مثل آخرین آبجویی که نوشیده بودم
توی مغزم ریخته میشن
و من تمام حس مستیمو توی سکوت خفه میکنم
لحظه ها سال به سال میگذرند
انگار که برف زمستون روی لحظاتم هم میباره
میخواستم در آغوشت بکشم ولی...
انگار من هم درون آتش روبروی چشمات سوزوندی
حس گیجیه من رو یک درد ببین....
و حس درد من رو یک مرگ...
اونها بهم گفتن که مرگ یک سکوته ابدیه
اما حالا همه چیز هرلحظه فریاد میکشه
و من فقط میخوام که جهان باز هم به پیش من برگرده
چون من سکوت یک مردرو توی نفس هام دارم
قدم های یک نئشرو
و چشم های یک زنده ی بی حس رو
قدم هام به سنگینی خاکستر های روی خاک نامرئی هستند
و روحم سوخته تر از جسد های روی خاک
صداهای شکسته درون گوشم قلبگو زخمی میکنند
و بوی آتیش ها گرمی نفس هامو
با خاکستر سیگارش خاموش میکنه
و منچستر
یک سوختگیه ابدی روی خاکستر ها شد
پس فرار کردم
تا که منچستر رو توی سوختگی ها خفه کنم
اما اون همراه همیشگیه کابوس هام شد
و هر لحظه تلخیه همیشگیه احساسشو توی قلبم میچشم
و حالا زندگی صدام میزنه
تا به شهر خاطرات سوخته برگردم
تا با تیکه ای خودم روبه رو شم
اما
منچستر
یادآور یک اشتباه خونین بود و من
اشک های خونین صدا هاشو توی کلمات مرده ام دارم...
برف ها همچنان پابرجان
مثل شبی که همه چیز مرد
دریا همچنان آبیه
تو از من میخوای تا خاطراتمونو باز هم شریک بشیم
اما من هنوز هم با بوی دود ها میسوزم
و تو هرگز مال من نخواهی بود
چون عطر اشتباهات منو داری
و دریا خاطره ای از مرگ یک حقیقت زیباست
پس من فقط فرار میکنم
به سرزمین دور از منچستر
تا کمی از خودم رو فراموش کنم
کمی از سوختگی هارو...
کمی از خاطرات رو...
و منچستر رو زیر چرخ ماشینم زیر میکنم
تا به مقر همیشگی برسم
و زمزمه ها درون مغز پر سرو صدام تکرار میشن...
خدانگهدار رفیق سوخته ی من!...

۳ موافق

واو

مرسیییی😍😍

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
فاطیم
اسم هنریم لانلی موون
امیدوارم بتونم احساساتتونو با متنام آمیخته کنم:")
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان